جدول جو
جدول جو

معنی پاس هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

پاس هدائن
انبوه شدن، متراکم گشتن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاس دادن
تصویر پاس دادن
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن، پاس داشتن
در ورزش در بازی های گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود، در قمار، نوبت خود را به حریف دادن، کنایه از حواله دادن کسی به جایی یا به کس دیگری
فرهنگ فارسی عمید
(لَظظ)
نوبت خود را در قمار بحریف دادن
لغت نامه دهخدا
واگذاشت زبانزدی در منگیا (قمار) و ورزش نوبت خود را در قمار بحریف دادن، در بازیهایی مثل والیبال و فوتبال توپ را بهمبازی خود رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فشار وارد کردن، اصرار ورزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آبیاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رام شدن، تسلیم شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دست دادن، فراهم شدن زمینه
فرهنگ گویش مازندرانی
باز کردن، گشودن، خجالت کشیدن، تعارف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شدت گرما و شرجی بودن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
مفعول شدن، مورد لواط قرار گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوسته دادن بدن یا هر چیزی بر اثر ساییدگی
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسیدن، بوسه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
سرخ شدن، گل انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
خیساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پخش کردن، پاشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بوسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جان دادن، مردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تازاندن
فرهنگ گویش مازندرانی
بالا آوردن، قی کردن، به جلو هل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
قابلیت درخت برای کندن پوست آن جهت استفاده در صنایع دستی
فرهنگ گویش مازندرانی
پشو هدائن
فرهنگ گویش مازندرانی
مانع از جهش و پریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تکیه دادن اجسام به دیوار یا هر تکیه گاه دیگر، افراشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتاب کردن، با کفگیر، خوراک در حال پختن را برداشتن و باز
فرهنگ گویش مازندرانی
به باد سپردن، در معرض باد قرار دادن، بوجاری کردن گندم و
فرهنگ گویش مازندرانی
رماندن گوسفندان و هدایت آن ها در یک مسیر مشخص و از پیش تعیین
فرهنگ گویش مازندرانی
کش دادن، کش دار بودن، دست مالی زنان و گفتگوی مطایبه آمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرصت یافتن، روی آوردن شانس و بخت
فرهنگ گویش مازندرانی